موسسه تبيان - ايران شناسي
يا رب اين نوگل خندان كه سپردي به منش
ميسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از كوي وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلك از جان و تنش
گر به سرمنزل سلمي رسي اي باد صبا
چشم دارم كه سلامي برساني ز منش
به ادب نافه گشايي كن از آن زلف سياه
جاي دلهاي عزيز است به هم برمزنش
گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد
محترم دار در آن طره عنبرشكنش
در مقامي كه به ياد لب او مي نوشند
سفله آن مست كه باشد خبر از خويشتنش
عرض و مال از در ميخانه نشايد اندوخت
هر كه اين آب خورد رخت به دريا فكنش
هر كه ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش يا لب ما و دهنش
شعر حافظ همه بيت الغزل معرفت است
آفرين بر نفس دلكش و لطف سخنش