معرفی وبلاگ
سلام ،‌ خوش آمديد . در اين وبلاگ موضوعات زير مطرح مي شوند : اطلاعات ايران شناسي (معرفي شهرهاي ايران به تفكيك هر استان) - تاريخ ايران - ادبيات ايران زمين - جغرافياي ايران - گالري تصاوير و ... منابع وبلاگ => نرم افزار مرز پر گهر - سايت هاي : نماي ايران ، كتاب اول ، ساجد ، سازمان ميراث فرهنگي استان اصفهان ، پارست ، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران ، گنجور دات نت
لينك دوستان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1479614
تعداد نوشته ها : 1100
تعداد نظرات : 27
Rss
طراح قالب

موسسه تبيان - ايران شناسي

Translate
لينك دوستان تبياني
پيج رنك
به دليل مشكل نرم افزاري ، تمامي مصراع هاي اول و دوم اشعار در اين بخش جا به جا نوشته شده اند . لازم به ذكر است اشعار مندرج در بخش هاي ديگر وبلاگ مشكلي ندارند (مثال) :
 
چو ما را يك نفس باشد نباشي يك نفس ما را     مصرع دوم
بيا اي جان بيا اي جان بيا فرياد رس ما را     مصرع اول
 
وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را     مصرع دوم
ز عشقت گرچه با درديم و در هجرانت اندر غم     مصرع اول
 
غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را     مصرع دوم
كم از يك دم زدن ما را اگر در ديده خواب آيد     مصرع اول
 
كه بر وصل لبت يك روز باشد دسترس ما را     مصرع دوم
لبت چون چشمه‌ي نوش است و ما اندر هوس مانده     مصرع اول
 
كه اندر آتش عشقت بكشتي زين هوس ما را     مصرع دوم
به آب چشمه‌ي حيوان حياتي انوري را ده     مصرع اول
 
دسته ها :
ور قصد آزارم كني هرگز نيازارم ترا
جرمي ندارم بيش از اين كز جان وفادارم ترا
 
جانا چه خواهد شد فزون، آخر ز آزارم ترا
زين جور بر جانم كنون، دست از جفا شستي به خون
 
در حال خود گويم همي، يادي بود كارم ترا
رخ گر به خون شويم همي، آب از جگر جويم همي
 
تيمار كار من بخور، كز جان خريدارم ترا
آب رخان من مبر، دل رفت و جان را درنگر
 
آبم به تاتاري مكن، تا دردسر نارم ترا
هان اي صنم خواري مكن، ما را فرازاري مكن
 
هرگز نگويي انوري، روزي وفادارم ترا
جانا ز لطف ايزدي گر بر دل و جانم زدي
 
دسته ها :
بازار شكسته حور عين را
اي كرده خجل بتان چين را
 
برخاسته فتنه‌ي زمين را
بنشانده پياده ماه گردون
 
خوب آيد ناز نازنين را
مگذار مرا به ناز اگر چند
 
چيزي بگذار روز كين را
منماي همه جفا گه مهر
 
با درد قرين چو من قرين را
دلداران بيش از اين ندارند
 
خدمتگاران اولين را
هم ياد كنند گه گه آخر
 
در كوي تو لعبتان چين را
اي گم شده مه ز عكس رويت
 
من روز همي شمردم اين را
اين از تو مرا بديع ننمود
 
چونان كه ز جود مجد دين را
سيري نكند مرا ز جورت
 
دسته ها :
آن رشك بتان آزري را
از دور بديدم آن پري را
 
صد قافله ماه و مشتري را
در مغرب زلف عرض داده
 
برهم زده زلف عنبري را
بر گوشه‌ي عارض چو كافور
 
صد تخته‌ي تازه كافري را
جزعش به كرشمه درنوشته
 
صد معجزه‌ي پيمبري را
لعلش به ستيزه در نموده
 
بركرده عتاب و داوري را
تير مژه بر كمان ابرو
 
بدبختي و نيك‌اختري را
بر دامن هجر و وصل بسته
 
آن مايه‌ي حسن و دلبري را
ترسان ترسان به طنز گفتم
 
گفتا به خدا كه انوري را
كز بهر خداي را كرايي؟
 
دسته ها :
دارم ز سر شادي بر فرق سر او را
گر باز دگرباره ببينم مگر اورا
 
تلخ از چه سبب گويد چندين شكر او را
با من چو سخن گويد جز تلخ نگويد
 
كاندر دو جهان دوست ندارم مگر او را
سوگند خورم من به خدا و به سر او
 
يارب مرسان هيچ بلايي به سر او را
چندان كه رسانيد بلاها به سر من
 
رخساره كنم سرخ ز خون جگر او را
هر شب ز بر شام همي تا به سحرگه
 
دسته ها :
X