بازار شكسته حور عين را
اي كرده خجل بتان چين را
برخاسته فتنهي زمين را
بنشانده پياده ماه گردون
خوب آيد ناز نازنين را
مگذار مرا به ناز اگر چند
چيزي بگذار روز كين را
منماي همه جفا گه مهر
با درد قرين چو من قرين را
دلداران بيش از اين ندارند
خدمتگاران اولين را
هم ياد كنند گه گه آخر
در كوي تو لعبتان چين را
اي گم شده مه ز عكس رويت
من روز همي شمردم اين را
اين از تو مرا بديع ننمود
چونان كه ز جود مجد دين را
سيري نكند مرا ز جورت