معرفی وبلاگ
سلام ،‌ خوش آمديد . در اين وبلاگ موضوعات زير مطرح مي شوند : اطلاعات ايران شناسي (معرفي شهرهاي ايران به تفكيك هر استان) - تاريخ ايران - ادبيات ايران زمين - جغرافياي ايران - گالري تصاوير و ... منابع وبلاگ => نرم افزار مرز پر گهر - سايت هاي : نماي ايران ، كتاب اول ، ساجد ، سازمان ميراث فرهنگي استان اصفهان ، پارست ، مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران ، گنجور دات نت
لينك دوستان
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1530153
تعداد نوشته ها : 1100
تعداد نظرات : 27
Rss
طراح قالب

موسسه تبيان - ايران شناسي

Translate
لينك دوستان تبياني
پيج رنك

شراب تلخ مي‌خواهم كه مردافكن بود زورش

كه تا يك دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش

 

سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسايش

مذاق حرص و آز اي دل بشو از تلخ و از شورش

 

بياور مي كه نتوان شد ز مكر آسمان ايمن

به لعب زهره چنگي و مريخ سلحشورش

 

كمند صيد بهرامي بيفكن جام جم بردار

كه من پيمودم اين صحرا نه بهرام است و نه گورش

 

بيا تا در مي صافيت راز دهر بنمايم

به شرط آن كه ننمايي به كج طبعان دل كورش

 

نظر كردن به درويشان منافي بزرگي نيست

سليمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

 

كمان ابروي جانان نمي‌پيچد سر از حافظ

وليكن خنده مي‌آيد بدين بازوي بي زورش

صوفي گلي بچين و مرقع به خار بخش

وين زهد خشك را به مي خوشگوار بخش

 

طامات و شطح در ره آهنگ چنگ نه

تسبيح و طيلسان به مي و ميگسار بخش

 

زهد گران كه شاهد و ساقي نمي‌خرند

در حلقه چمن به نسيم بهار بخش

 

راهم شراب لعل زد اي مير عاشقان

خون مرا به چاه زنخدان يار بخش

 

يا رب به وقت گل گنه بنده عفو كن

وين ماجرا به سرو لب جويبار بخش

 

اي آن كه ره به مشرب مقصود برده‌اي

زين بحر قطره‌اي به من خاكسار بخش

 

شكرانه را كه چشم تو روي بتان نديد

ما را به عفو و لطف خداوندگار بخش

 

ساقي چو شاه نوش كند باده صبوح

گو جام زر به حافظ شب زنده دار بخش

به دور لاله قدح گير و بي‌ريا مي‌باش

به بوي گل نفسي همدم صبا مي‌باش

 

نگويمت كه همه ساله مي پرستي كن

سه ماه مي خور و نه ماه پارسا مي‌باش

 

چو پير سالك عشقت به مي حواله كند

بنوش و منتظر رحمت خدا مي‌باش

 

گرت هواست كه چون جم به سر غيب رسي

بيا و همدم جام جهان نما مي‌باش

 

چو غنچه گر چه فروبستگيست كار جهان

تو همچو باد بهاري گره گشا مي‌باش

 

وفا مجوي ز كس ور سخن نمي‌شنوي

به هرزه طالب سيمرغ و كيميا مي‌باش

 

مريد طاعت بيگانگان مشو حافظ

ولي معاشر رندان پارسا مي‌باش

اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش

حريف خانه و گرمابه و گلستان باش

 

شكنج زلف پريشان به دست باد مده

مگو كه خاطر عشاق گو پريشان باش

 

گرت هواست كه با خضر همنشين باشي

نهان ز چشم سكندر چو آب حيوان باش

 

زبور عشق نوازي نه كار هر مرغيست

بيا و نوگل اين بلبل غزل خوان باش

 

طريق خدمت و آيين بندگي كردن

خداي را كه رها كن به ما و سلطان باش

 

دگر به صيد حرم تيغ برمكش زنهار

و از آن كه با دل ما كرده‌اي پشيمان باش

 

تو شمع انجمني يك زبان و يك دل شو

خيال و كوشش پروانه بين و خندان باش

 

كمال دلبري و حسن در نظربازيست

به شيوه نظر از نادران دوران باش

 

خموش حافظ و از جور يار ناله مكن

تو را كه گفت كه در روي خوب حيران باش

بازآي و دل تنگ مرا مونس جان باش

وين سوخته را محرم اسرار نهان باش

 

زان باده كه در ميكده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

 

در خرقه چو آتش زدي اي عارف سالك

جهدي كن و سرحلقه رندان جهان باش

 

دلدار كه گفتا به توام دل نگران است

گو مي‌رسم اينك به سلامت نگران باش

 

خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش

اي درج محبت به همان مهر و نشان باش

 

تا بر دلش از غصه غباري ننشيند

اي سيل سرشك از عقب نامه روان باش

 

حافظ كه هوس مي‌كندش جام جهان بين

گو در نظر آصف جمشيد مكان باش

دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس

كه چنان ز او شده‌ام بي سر و سامان كه مپرس

 

كس به اميد وفا ترك دل و دين مكناد

كه چنانم من از اين كرده پشيمان كه مپرس

 

به يكي جرعه كه آزار كسش در پي نيست

زحمتي مي‌كشم از مردم نادان كه مپرس

 

زاهد از ما به سلامت بگذر كاين مي لعل

دل و دين مي‌برد از دست بدان سان كه مپرس

 

گفت‌وگوهاست در اين راه كه جان بگدازد

هر كسي عربده‌اي اين كه مبين آن كه مپرس

 

پارسايي و سلامت هوسم بود ولي

شيوه‌اي مي‌كند آن نرگس فتان كه مپرس

 

گفتم از گوي فلك صورت حالي پرسم

گفت آن مي‌كشم اندر خم چوگان كه مپرس

 

گفتمش زلف به خون كه شكستي گفتا

حافظ اين قصه دراز است به قرآن كه مپرس

X