موسسه تبيان - ايران شناسي
ايران در زمان حكومت پادشاهان قاجار ارتش منظم و پيشرفتهاي نداشت. براي خدمت سربازي قوانين و ضوابطي تدوين نشده بود. هرج و مرج و تشتّت و از همگسيختگي چنان در درون ارتش ايران آشكار بود كه حتّي براي خدمت در ارتش سن به خصوصي در نظر گرفته نميشد. به همين دليل در ارتش ايران از پيرمرد تا جوان كم سن و سال مشاهده ميشد و حقوق آنها ماهها پرداخت نميگرديد. بدين لحاظ ناصرالدّين شاه به يك چنين ارتش پوشالي و نظاميان تيرهبختي اصولا اعتقادي نداشت. هنگامي كه به روسيه سفر كرد، در سنپترزبورگ رژه قزاقان روسي را كه با نظم و انتظام و انضباط خاصي از مقابل او و تزار روس حركت ميكردند، او را شادمان ساخت. سياستمداران روسي چون رضامندي خاطر شاه را از سان و رژه دريافتند، وي را وادار و تشويق نمودند كه به تشكيل بريگاد قزاق موافقت كند. شاه پذيرفت و بريگاد قزاق در سال 1879 ميلادي تأسيس شد. بريگاد در لغت فرانسه به معناي چندين واحد نظامي از يك صنف است كه تحت فرماندهي يك سرتيپ يا ژنرال اداره ميشود. اين بريگاد در قرن گذشته نقش مهمّي در تاريخ حيات سياسي و نظامي ايران داشته و ستون اصلي حفظ منافع روسيه در ايران بوده است. فرماندهان و معلمان نظامي بريگاد قزاق از پترزبورگ اعزام ميشدند. نخستين هيأت نظامي روسيه براي رسيدگي به امور بريگاد قزاق با فرماندهي سرهنگ دوّم آدومانتويج بود كه چند افسر در هيأت او بودند. در سال 1882 كاساكوفسكي جاي دومانتويج را گرفت.
روزنامه حبلالمتين در يازدهم مارس متن قرارداد منعقده بين ميرزا سعيدخان وزير خارجه ايران و وزير خارجه روسيه را در مورد بريگاد قزاق منتشر كرد. در سال 1880 بريگاد قزاق مشتمل بر دو هنگ بود و دولت روسيه يك باتري توپخانه به بريگاد هديه نمود. بودجه بريگاد قزاق از گمركات شمال ايران تأمين ميشد. نظامنامهاي نيز براي بريگاد قزاق تدوين گرديد كه براساس آن بريگاد اداره ميشد.
فرمانده بريگاد در ايران، تابع شخص شاه بود و از او دستور ميگرفت و در مقابل وزير جنگ و صدراعظم هيچگونه مسئوليّتي نداشت. در مسائل سياسي، فرمانده بريگاد صرفآ با سفير روس مشورت ميكرد. در بحبوحه انقلاب مشروطيّت فرماندهي بريگاد با سرهنگ و. پ لياخوف بود كه مستقيمآ از ارتش روسيه به تهران اعزام شده بود. بريگاد ايران از دو هنگ سوار تشكيل ميشد. علاوه بر سواره نظام، يك گردان پياده، متشكل از چهار گروهان و دو باتري توپخانه سوار (هر يك مركب از چهار توپ) و در مجموع 1500 نفر بود. افسران زير تحت نظر سرهنگ لياخوف انجام وظيفه ميكردند:
1. سروان پربنيوسف فرمانده پياده، معلّم پيادهنظام.
2. ستوان آ. گ. بلازنوف فرمانده سواره نظام، معلّم سوارهنظام.
3. سروان اوشاكف فرمانده توپخانه، معلّم توپخانه.
به علاوه يك پزشك نظامي به نام دكتر ويچشكو و يك دامپزشك در بريگاد قزاق ايران خدمت ميكردند. در مجموع در اين يگان 28 افسر و 63 استوار روس به انجام وظايف محوّله اشتغال داشتند.
حقوق افسران، استواران و اعضاي بريگاد قزاق به مراتب بيش از نظاميان ايراني بود و به همين مناسبت از زندگي مرفهي برخوردار بودند. نقشه بمباران مجلس و برچيدن مشروطيّت و اعدام آزاديخواهان ايراني توسط سرهنگ لياخوف فرمانده بريگاد قزاق، گارتويك سفير روسيه و با تصويب دايره عمليات نظامي روسيه در قفقاز تهيه شد و پس از تأييد و تصويب آن توّسط نيكلاي دوّم امپراتور روسيه به مرحله اجرا درآمد.
روابط سياسي، نظامي و تجاري ايران و عمان با قدمت چندين سده، در اواخر حكومت قاجاريه به انحطاط كامل رسيد. اين ركود و فترت تا سال 1349ش، ادامه يافت. ضعف دولتهاي مركزي ايران و ناتواني در حاكميت بر منطقه خليجفارس و درياي عمان؛ 1 نفوذ و تسلط همهجانبه استعمار بريتانيا بر سرزمين عمان؛ و انزواي كامل آن از مسائل بينالمللي، از مهمترين دلايل تداوم اين وضعيت در روابط دو كشور بود كه سياست درهاي بسته سعيدبن تيمور نيز به شدت به آن دامن ميزد.
شواهد و قرائن نشان ميدهد كه دولتمردان وقت ايران در گسترش روابط با حكومت عمان رغبت و تمايلي نداشتند. اسدالله علم ــ وزير دربار حكومت محمدرضا شاه پهلوي ــ در ذيل خاطرات چهارشنبه، 21 خرداد 1348 مينويسد:
طي تلگرافي از آرام ــ سفير ايران در لندن ــ عنوان شده است كه انگليسيها به او گفتهاند كه سلطان مسقط علاقهمند است، در راه سفر به لندن از ايران ديدار كند. چنين ديداري هيچ فايدهاي براي ما ندارد. سلطان در عمان غاصب شمرده ميشود. به علاوه، ميگويند او هيولايي است كه طي ده سال گذشته، خودش را در قصرش زنداني كرده است و از هرگونه تماس با مردم خودداري كرده است. به عقيده من، مرتعجين سرسختي از اين قبيل، محكوم به فنا هستند.
با كودتاي 1970م / 1349ش و جلوس سلطان قابوس بن سعيد، مقدمات ايجاد روابط مجدد بين كشورها فراهم آمد. سلطان قابوس، طي تلگرافي به شاه در شهريور ماه 1349 با اشاره به تحولات سياسي، اقتصادي و اجتماعي در عمان، خواستار تأييد و پشتيباني ايران شد. در نتيجه، سفير ايران در كويت، مأمور سفر به عمان شد تا پيام شاه را به قابوس ابلاغ كند. اين مأموريت در 13 مهرماه 1349 با تسليم پيام شاه در شهر صلاله انجام گرفت. اين امر، نخستين مسافرت يك سياستمدار عاليرتبه ايراني به عمان پس از ساليان متمادي ركود در روابط بود و پس از يك قرن و نيم، فصل جديدي در مناسبات طرفين، گشوده شد. 2 طي اين سفر، آمادگي دولت ايران براي برقراري روابط سياسي با سلطاننشين عمان به مقامات آن كشور اعلام شد.
در دي ماه 1349، يك هيأت مطبوعاتي، مركب از نمايندگان جرايد مهم ايران به عمان رهسپار شدند. 3 در مرداد ماه 1350، شاه نخستين سالگرد جلوس سلطان قابوس را طي پيامي تبريك گفت و سرانجام در تاريخ 4 شهريور 1350، دولت ايران طي يك اعلاميه رسمي، استقرار روابط سياسي بين دو كشور و مبادله قريبالوقوع سفراي طرفين را اعلام كرد. همچنين از قابوس براي شركت در جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي دعوت به عمل آمد كه مورد پذيرش قرار گرفت. 4
در 28 فروردين ماه 1351، بهمن زند به عنوان اولين سفير ايران، استوارنامه خود را در مسقط به سلطان قابوس تسليم كرد. دولت عمان نيز اسماعيل خليل الرصاصي را با سمت كاردار سفارت به ايران معرفي كرد 5 كه در بهمن ماه1352 به مقام سفارت ارتقاء يافت. 6 الرصاصي طي مصاحبهاي اعلام كرد، تهران از اولين كشورهايي است كه حكومت مسقط در آن نمايندگي تأسيس كرده است. 7
به دعوت عباسعلي خلعتبري، وزير امور خارجه ايران ــ ثويني بن شهاب ــ مستشار عالي سلطان قابوس ــ در تاريخ 25/4/1351 براي يك ديدار شش روزه به ايران مسافرت كرد. 8 در اين ديدار براي نخستين بار، مسئله حمايت رژيم پهلوي ايران از عمان در نبرد با چريكهاي ظفار مطرح شد. از اين تاريخ، مسئله ظفار روابط دو كشور را كاملا تحت تأثير قرار داد.
در 28/11/1351، حمد حمود ـ رئيس ديوان عمان ــ به ايران مسافرت كرد و در اوايل اسفندماه همين سال، سناتور عباس مسعودي به طور خصوصي با سلطان قابوس در مسقط به گفتگو پرداخت. 9 پس از دخالت نظامي ايران در ظفار، روابط دو كشور بسيار مستحكم شد و سلطان قابوس پيرو همين مسئله در سال 1352، رسمآ از ايران ديدار كرد. وزارت دربار رژيم پهلوي در اين ارتباط، با انتشار اعلاميهاي اعلام كرد:
نظر به عوالم دوستي و مودت بين دو كشور مسلمان ايران وعمان و بنابه دعوت شاهنشاه آريامهر، سلطان قابوس از تاريخ شنبه 11 تا جمعه 17 اسفندماه 1352ش، برابر با دوم تا هشتم مارس 1974 رسمآ از ايران ديدار ميكند. 10
همراهان سلطان قابوس در اين سفر، سيد طارق بن تيمور، قهر بن تيمور، قيس الزواوي ــ وزير مشاور در امور خارجي ــ و عدهاي ديگر از شخصيتهاي برجسته سلطاننشين عمان بودند. 11
سلطان قابوس، علاوه بر ديدار با شاه با اميرعباس هويدا ــ نخستوزير ــ و عباسعلي خلعتبري ــ وزير خارجه ــ گفتگو كرد و از مراكز نظامي و اقتصادي، همچون دانشگاه افسري ارتش و كارخانه ايران ناسيونال بازديد كرد. 12
با توسعه روابط في ما بين، فعاليتهاي تجاري و ارتباطي نيز توسعه يافت. در آبان و بهمن ماه 1352، شعباتي از شركت سهامي بيمه و بانك ملي ايران در پايتخت عمان شروع به كار كرد. 13 در 28 اسفند ماه 1352، پروازهاي مقدماتي شركت هواپيمايي ملي ايران (هما) به مسقط، آغاز و در 13 فروردين 1353، رسمآ افتتاح شد. 14 مبادلات بازرگاني نيز افزايش قابل ملاحظهاي يافت؛ به طوري كه ايران در بين كشورهاي صادركننده كالا به عمان در جهان در سال 1352 حائز مقام ششم شد. 15
به دعوت عباسعلي خلعتبري، قيس عبدالمنعم الزواوي ــ وزير امور خارجه عمان ــ از تاريخ 2 تا 5 مرداد 1353 از تهران ديدار كرد. او ضمن ملاقات با شاه، موافقتنامه تحديد حدود فلات قاره دو كشور و يك معاهده فرهنگي را در تاريخ چهارم مردادماه به امضا رساند. الزواوي براي ابلاغ پيام سلطان قابوس، دوبار ديگر در اين سال با شاه ملاقات كرد. در آبان ماه 1353، ثويني بن شهاب ــ مستشار مخصوص سلطان عمان و استاندار مسقط ــ در رأس يك هيأت عاليرتبه براي انجام پارهاي مذاكرات با شاه و ساير مقامات به ايران مسافرت كرد. 16
مناسبات اقتصادي دو كشور در سال 1353 نيز روند رو به گسترش خود را ادامه داد. در تاريخ 14 تا 18 ارديبهشت ماه 1353، جان تاوزند 17 ــ مشاور اقتصادي سلطان قابوس و از تاريخ 4 تا 8 تيرماه، كريم احمدالحرمي ــ وزير برنامه و توسعه عمان ــ از ايران ديدار كرده و در زمينه توسعه روابط اقتصادي و ايجاد يك سازمان مشترك طراحي و برنامهريزي گفتوگو كردند. 18 يوسف العلوي عبدالله ــ معاون وزير امور خارجه عمان نيز از تاريخ 22 تا 28 بهمن ماه به منظور انعقاد قرارداد ايجاد يك شركت مشترك ماهيگيري به ايران مسافرت كرد و طي اين مدت با عباسعلي خلعتبري ــ وزير خارجه ــ و تيمسار سپهبد رياحي ــ رئيس شيلات جنوب ملاقات كرد و پيرامون مسائل مربوط به اشتراك در صيد ماهي و چگونگي بهرهبرداري صحيح از منابع دريايي خليجفارس و درياي عمان مذاكراتي را انجام داد. 19
در زمينه توسعه روابط فرهنگي، سالم سعيد السيابي ــ معاون وزير اطلاعات عمان ــ در اين سال به ايران مسافرت كرد و درباره تبادل برنامههاي توليدي و نحوه همكاري بين سازمانهاي راديو و تلويزيون دو كشور با مقامات ذيربط به گفتوگو نشست. در موافقتنامه فرهنگي كه از سوي وزراي خارجه طرفين در تاريخ 3/5/1353 در تهران منعقد شد، تدارك تسهيلات براي بازديد دانشمندان و استادان و دانشجويان و اعضاي انجمنهاي فرهنگي دو كشور، اعطاي بورسهاي تحصيلي و كارآموزي، تعيين ارزش گواهينامههاي تحصيلي و مدارج علمي از سوي دانشگاهها و آموزشگاههاي دو كشور پيشبيني شده بود. 20
پيرو اين موافقتنامههاي فرهنگي، گروهي مركب از بيستوشش نفر از كاركنان تلويزيون عمان در تاريخ 12/5/1353 به تهران عازم شده، يك دوره چهارماهه كارآموزي در رشتههاي مختلف را در مدرسه عالي تلويزيون و سينما گذراندند. 21
توسعه بيسابقه روابط سياسي، اقتصادي و فرهنگي بين دو كشور در سال، 1353 مقارن با تشديد عمليات نظامي ايران در ظفار بود. سال 1353 در جريان لشكركشي به ظفار، خونينترين و سنگينترين نبردها را براي سربازان ايراني به ارمغان داشت. در تاريخ 7/3/1354، اسناد مربوط به تحديد حدود فلات قاره و در 11/5/1354 اسناد موافقتنامه فرهنگي بين دو دولت، مبادله شد. 22
بر اساس موافقتنامه تحديد حدود فلات قاره كه در پنج ماده تنظيم يافت و از تاريخ مبادله سند، لازمالاجرا دانسته شد، خط مضف مورد توافق طرفين قرار گرفت. در ماده دوم قرارداد عنوان شد، در صورتيكه خطوط مرزي از محل منابع نفت عبور كند، هيچيك از دولتها، چاهي را كه بخش بهرهدهي آن از خط مرزي، كمتر از صدوبيستوپنج متر فاصله داشته باشد، بدون توافق طرفين حفر نكنند. 23
تاريخ معاصر ايران به دليل پيچدگيها و ابهامات گوناگون آن همواره محل مجادله و مباحثه بزرگان بوده است. مجادله و مباحثهاي كه غالباَ با يافتن سندي خاتمه مييابد. در خيل اسناد به دست آمده از فاتحان تهران، سندي از سيد حسن تقيزاده در تلگرافخانه تبريز به دست آمده كه به كوشش مرحوم ايرج افشار در كتاب اوراق تازهياب مشروطيت به چاپ رسيده است. اين سند يكي از معدود اسناد آن زمان است كه اوضاع و شرايط ايران را در آن زمان به خوبي بيان ميكند و نگرانيها و دلمشغوليهاي ايران و ايرانيان را از حضور نيروهاي بيگانه افشا ميسازد. اين سند حاكي از آن است كه تقيزاده كه در آن زمان در تبريز تحت اشغال روسها به سر ميبرد از گسترش نفوذ و بسط قواي روس در ايران بسيار بيمناك بود به طوري كه از ترس گسترش اين حضور، با فتح تهران مخالفت ميكرد:
حضوري از تبريز به قزوين، 22 جماديالاولي 1327
در خصوص تعيين تكليف ناچارم شرحي كه تا به حال نتوانستهام به تفصيل عرض نمايم بگويم و آن اين است كه مسئله ماندن جنابان عالي در قزوين و اقدامات پيشقدمانه آن اردوي معزز يا ترك جدال و برگشتن به اوطان چيزي نيست كه در ميان اهل سياست و خبره و ارباب حلوعقد و رتق و فتق امور ملي ايران اتفاق آراء در آن باب حاصل باشد، يا فقط در ميان دو سه نفر اختلافي شود. خير! بلكه امروز اين فقره يك مسئله اساسي سياسي محتاج به حل شده كه تمام ملت ايران يا پيشروان آنها در آن باب دو پارتي شده و صاحب دو مسلك مختلف گشتهاند و ملتپرستان در طهران و تبريز و حتي انجمنها و سايرين به اين دو عقيده مختلف تقسيم شدهاند.
فرقهاي معتقد اين هستند كه به جهت ملاحظات باريك داخلي و خارجي بايد از نواقص كار هم چشم پوشيده با دولت صلح و صفا كرد. اگر چه قلوب دولتيان كاملاَ صاف و پاك نيست، اگر چه باز آثار استبداد در طهران باقي است، اگر چه وزرا و درباريان مغرض و خائنند، اگر چه ايشان تا يك اندازه با اجانب ساختهاند و اگر چه مركز غير قابل تغيير است. زيرا مضرات قلب اين اساس از معايب حاليه هر قدر زياد باشد بيشتر است و آن مشروطه حقيقي صحيح بيغرضانه و اداره امين وطنپرست مشروطهطلب مراعات كننده كافه حقوق ملت و وطن به دلايل علمي در ايران محال و ممتنع است. اين است كه به هر نحو است ولو ظاهراَ و صورة زوركي با دولت بايد اتحاد نمود و هر چه آن طرف خلاف كند اغماض كرده گرم گرفت، به عينه مثل دوستي و اتحاد دول دشمن با همديگر در مقام اقتضا، خصوصاَ روس و انگليس. اگر تفصيلش را بدانيد كه با وجود اختلاف منافع طبيعي و محال بودن صفا و صداقت از طرف روسها كه دشمن طبيعي انگليس است، چطور انگليسها از ناملايمات مشهود هر روزه چشم پوشيده زوركي به ملاحظه موازنه سياسيه اروپا و ترس آلمان دوستي ميكنند.
فرقه دويم با كمال شدت وحدت اين فرقه اولي را ملامت و طعن كرده و ميگويند تمام اين اوضاع دولت از مشروطه دادن و غيره انتريك و حقهبازي است. وضع تهران زير استبداد است. لياخوف در سر كار وزرا از خارجه منفعت مادي و معنوي ميبرند استرآباد در قتل عام است. دولت غرض آشكار در عدم تعيين مخبرالسلطنه به حكومت آذربايجان و عناد در ارسال علاالدوله خبيث كه بدتر از اميربهادر است به خرج داد. در طهران به اشرار و الواط طرفداران استبداد سلاح با بليط داده ميشود، از ملت خلع و نزع ميگردد.
قشون روس را خودشان در تبريز نگاه ميدارند. بواسطه غرض با سعيدالممالك اسباب آمدن قشون عثماني به اورمي و سلماس فراهم آوردند و اغتشاش اوضاع حدود آذربايجان را باعث شدند. به طهران قشون جمع ميكنند. صدهزار ليره يعني يك ميليون منات بدون تصويب ملت و پارلمان بر خلاف قانون اساسي از روس گرفتند به تمام كردن روساي ملت و مشروطهطلبان سعي كرده و تحريكات مينمايند. اسراي تبريز از دست رحيمخان كه هفتاد نفر بيشتر خلاص نشده و با وجود گذشتن دو ماه از تاريخ عفو عمومي هنوز نخبه جوانان وطن در قراچهداغ زير زنجير و در حالت نزعند محبوس ... با آنكه به اقرار وزير خارجه ثابت شده كه تقصيرشان پلتيك ايراني بود هنوز خلاص نشدند و هكذا و غيره و غيره. ميگويند كه نجات ايران فقط در هجوم ملت به طهران و قطع دايره فساد و قلع ماده استبدادست و بس و از روس و انگليس و فلان هيچ ترس نيست.
بلي كميته واسطه هم در روي اين دو رأي منقسم شدند و من هم به دلالت عقل ناقص و يا قصور مدارك خودم از فرقه اولي هستم. ابداَ اصراري در عقيده خود ندارم و استبداد نميكنم و هميشه گفتم كه من يك رأي دارم. شما هم در ميان خود و با عقلاي طهران شور كنيد و هر چه ميخواهيد عمل نماييد و هيچ وقت مسئوليت حكم و تعيين تكليف قطعي را قبول نكرده و اين بار گران را به دوش نخواهم گرفت.
ولي مكاتيب عديده از طهران و ساير جاها و قفقاز به من كه همه از سر تا پا ملامت به اين عقيده بنده بود و توبيخ شديد ميكردند كه شما چرا اينطور رأي داديد، يكي از رفقاي طهران به كسي در تبريز نوشته بود خدا انصاف بدهد تقيزاده را كه نگذاشت اردوي سپهدار اعظم به طهران بيايد و ما بيچارگان را نجات دهد.
بلي حرف در آن است كه اين دوران امتحان و تجربه ندارد و ممكن نيست اگر شما به رأي فرقه ثاني عمل كنيد فوراَ صحت و سقم هر دو رأي معلوم شود يعني واضح گردد كه خيالات و واهمههاي ما حقيقت داشته است يا نه و اختلاف آراء از بين رفع گردد. اما اگر به رأي ماها عمل شود تا ابد اين درد و معما در دلها خواهد ماند كه خير بابا نگذاشتند اين معايب توليد شد [شود]، و الا چنين و چنان ميشد و ميگذشت و آن خيالات و فرضيات قشنگ را هم در كارخانه خيال از روي «رولسيون» ممالك خوب دنيا و تربيت شده مثل فرانسه كه منشا تمدن است و عثماني كه يك ميليون قشون نظامي فرنگيمآب دارد ميبافند و قياس با مملكتي ميكنند كه ثلث سنكهاش ايل چادرنشين وحشي و يغماگر و اغلب مجاهدينش داراي اوصافي است كه من از ذكر آن خجلم.
بلي همه مطالب و معايبي را كه فرقه دويم ادعا ميكنند تماماَ غير از مطلب آخري صحيح است. ولي افسوس كه آخرين يعني اطمينان به عدم مداخله ديگران صحيح نيست. بلكه بالعكس اخبار متواتره بي حد و حساب از همه جا گرفتيم كه اين خطر موجودست.
حتي ديروز محض ... فهميدن خيالات دولتين در اين زمينه قريب بيست نمره از روزنامه يوي تيمس لندن خواندم و به من ثابت شد كه بودن مجاهدين تبعه خارجه در آن صفحات حكم سم را دارد و در پارلمان انگليس يكي از وكلا از وزير خارجه سوال ميكند كه آيا دولت روس براي حفظ راه انزلي و طهران در خيال سوق عسكر از رشت تا طهران است؟ وزير خارجه صراحتاَ جواب ميدهد كه بلي دولت روس حق دارد كه قشون بفرستد، چه كه آن راه خط مواصلات اروپا و طهران و عمدهترين خط مركزي روس در ايران است و تا مركز آن است و حالا خيلي شلوغ است. اشرار تبعه روس آنجاها را متصرف شدهاند ولي هنوز وقت اين كار نرسيده.
حالا اين فهم بنده بود. علاوه بر اينكه معتقد بر اين هستم كه بدون مدارس و مكاتب ايران كنوني با اين سكنه حاليه هر نوع خودكشي كند و هر ورقش را برگرداند خواه يخني بكند يا تريد بهتر از اين نخواهد شد و ابرو اصلاح شود چشم ضايع. براي اصلاح آن هم باز عوض يكسال، سه سال جنگ لازم ميشود و هكذا كه بايد مادامالدهر ايران در انقلاب و خونريزي باشد و چون انقلاب هم فرصت تعليم و مدرسه نميدهد هميشه بعد از صد سال هم در همان جايي هستيم كه بوديم. باز آدم نداريم. باز همه دزد و مغرضند.
اگر اختيار كافه ايران را هم به دست جنابان عالي و بنده بدهند بهتر از اين نخواهيم توانست اداره كنيم. چه كه به يك كلمه مشكلات زياد و بي حد است و آدم نيست، والسلام.
با اين همه رأي بنده يك رأي بيشتر نيست و واجبالاتباع هم نيست. بعد از اين هم پس از اين تفصيل و تصديع تكرار نخواهم كرد و ديگران هم رأي ديگر دارند و بعضي در اينجا هم از بابت مكاتيبي كه از طهران رسيده مشوش خاطرند و ميگويند مشروطه داده نشده و در طهران فريب و حقهبازي است. آثارش ظاهر نيست، وضع بد است، الخ. چنانكه ديروز هم سبب استعفاي كميته و اسطه را در جرايد قفقاز اينطور خوانديم كه كميته استعفاي خود را به وزير اعظم داده و بيان كرد كه با دولت نميخواهد مشروطه بدهد و يا نميتواند. بلي اين را هم بدانيد كه جمعي از رفقاي ما در طهران كه آنها آقا ميرزا اسدالله خان سرتيپ را بهتر ميشناسند در عقيده اين مجمع يعني فرق ثاني هستند. و امروز وقتي كه به تلگرافخانه ميآمدم يكي از اعضاي محترم انجمن ايالتي اظهار نگراني از وضع طهران و انديشه از كليه اوضاع كرده و ميگفت كه مبادا به قزوين بگوييد كه قوا را متفرق كند كه مكاتيب طهران خيلي بد حكايتي ميكند.
حالا گويا مطلب را تمام كردم و معلومات خود را عرضه داشتم. در باب اردو هم خوب است همانطور كه رمزاَ به حضرت سپهداراعظم عرض كردهام عمل شود.
با دوست عزيزم جناب يپرم سابقه آشنايي از رشت دارم و خدمتشان سلام خالصانه عرض ميكنم.
تقيزاده
(مهر تلگرافخانه مباركه تبريز) 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ايرج افشار، اوراق تازهياب مشروطيت، ص 36- 40 .
عملكرد تدريجي و خزنده ايران در ابعاد حضور مستقيم و غيرمستقيم خارجي، امري فراتر از علائق و راهبردهاي امنيتي و سياست تدافعي بود. ايران در نقش بدل گونه يك امپرياليسم و تقليدي از يك ابرقدرت كوچك، بر رهبري و حاكميت در جهتدهي به سياست داخلي و خارجي كشورهاي دور و نزديك، اصرار ميورزيد. پيرو اين راهبرد در دهه 40 و 50 ش / 60 و 70 م، ميزان دخالت ايران در ماوراي مرزهاي جغرافيايي خود، افزايشي قابل ملاحظه يافت. در اين محدوده زماني، سابقه و كثرت حضور خارجي هيچ يك از كشورهاي جهان سوم به اندازه ايران نبود.
ارتش ايران در سال 1352/1973 به منظور پاكسازي و انهدام چريكهاي جداييطلب بلوچ به ايالت بلوچستان پاكستان اعزام شد. اين نيروها به استعداد واحدهايي از كماندوهاي گار شاهنشاهي و دو اسكادران هليكوپترهاي هوانيروز بود و عمليات آنان به مدت دو سال به طور انجاميد.
ايران در طول جنگهاي داخلي يمن بين سلطنتطلبان و جمهوريخواهان در طي سالهاي 70-1962م، با ارسال اسلحه و آموزش نظامي، از جناح سلطنتطلب متمايل به غرب حمايت كرد. شاه به كرّات اظهار داشت كه كمكهايي را به اين دولت اعطا ميكند.
ايران همچنين به شكلي بسيار گسترده و فعال از ملا مصطفي بارزاني ــ رهبر حزب دمكرات كردستان ــ در نبرد با عراق حمايتهاي فراواني ميكرد. به طوري كه شاه در اوت 1971 از واشنگتن درخواست كرد كه با هدف تضعيف بغداد، كمكهاي خود را به اين گروه افزايش دهد. در نتيجه، امريكا بودجهاي شانزده ميليون دلاري را به اين منظور اختصاص داد. مقاديري جنگافزار ساخت شوروي نيز كه در جنگ با اعراب به غنيمت اسرائيل درآمده بود، به ايران فروخته شد تا به كردها تحويل داده شود.
جنگندههاي فانتوم ايران در حمايت از دولت امان به اردن اعزام شدند. ايران، همچنين به طور غيرمستقيم با فرستادن هواپيماي فانتوم خود به حمايت و ياري تيو ــ رياست جمهوري ويتنام جنوبي ــ رژيم مراكش دولت زئير در مبارزه با شورش ايالت شابا و محمد زيادباره ــ حاكم سومالي در نبرد با اتيوپي در سال 1977م، پرداخت. دو گردان از نيروي زميني نيز در سال 1354 به منظور استقرار در بلنديهاي جولان در جزء سربازان سازمان ملل به آن منطقه اعزام شدند.
نيكسون در تقدير از سياست فرامرزي ايران در راستاي منافع جهان غرب گفت:
شاه خلاء قدرت را پر كرد؛ با تصرف جزاير سهگانه، حافظ امنيت تنگه هرمز شد. ظفار را در هم كوبيد؛ با ساختن پايگاه دريايي چابهار در امنيت تنگه هرمز كوشيد؛ با شناسايي اسرائيل، در تحريمهاي نفتي 1967 و 1973 اعراب شركت نكرد؛ نفت لازم ناوگان مديترانه را تأمين كرد؛ با انتقال نيروهاي پشتيباني پنهاني از اكراد، مانع شركت عراق در نبرد 1973م، اعراب و اسرائيل شد؛ سوخت ناوگان ما را در اقيانوس هند تأمين كرد؛ و هواپيماهاي فانتوم اف 5 را به حمايت ويتنام جنوبي فرستاد.
هنري كيسينجر نيز معتقد بود:
كمك شاه به ويتنام جنوبي درزمان انعقاد قرارداد پاريس در سال 1973 با كمك به اروپاي غربي در دوران بحران اقتصادي دهه â197 با حمايت از ميانهروهاي آفريقا عليه تهاجم نيروهاي مشترك شوروي و كوبا و پشتيباني از سادات در مصر بسيار چشمگير بود. شاه، نيرو و انرژي همسايگان عرب راديكال خود را تحليل ميبرد تا نگذارد آنها رژيمهاي ميانهرو عربستان و اردن و خليج فارس را مورد حمله قرار دهند.
اوج سياست نظامي و مداخلات ايران در خارج از مرزهاي خود، با مسئله جنبش ظفار در سرزمين عمان تجلي يافت كه به طور مستقيم دريك نبرد نظامي، دنبال شد. در بررسي كارنامه دخالتهاي خارجي رژيم پهلوي دوم، بحران ظفار و مقياسهاي گسترده و پيچيده آن، هميشه در صدر قرار دارد و نمونه روشني از چگونگي پيدايش و عملكرد يك امپرياليسم جهان سومي با تأثيرپذيري از تحولات جهاني است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ايران، ديكتاتوري و توسعه. ص 259 .
2. ب. كيا. ارتش تاريكي. تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1376. ص 111.
3. شاهنشاه: در مورد خليجفارس يك قدم عقبنشيني نميكنيم.» اطلاعات، 30/10/1354، ص 28 .
4. «نقش ايران در ادراكات و سياستهاي اتحاد جماهير شوروي». صص 90-89 .
5. ايران، ديكتاتوري و توسعه. ص 259 .
6. محمد فردسعيدي؛ شهرام چوبين. تحولات سياسي اخير در خاورميانه و سياست خارجي ايران. تهران، مؤسسه پژوهشهاي سياسي و اقتصادي بينالملل، 1354. ص 65 .
4. Tiew
5. ايران، ديكتاتوري و توسعه. ص 259 .
6. Peter Avery. The Cambridge History of Iran. Vol. 7. From NadirShah to the Islamic Republic.1991. P. 455.
7. تفنگداران ايران در ارتفاعات جولان». مجله نيروي زميني شاهنشاهي. ش 37. خرداد 1354 صص 2-91.
8. جنگ واقعي، صلح واقعي. صص 148-147 .
9. اطلاعات. 11/11/1359. ص 3.
«سيّد ضياءالدّين» روز چهارشنبه هفدهم رمضانالمبارك مطابق با چهارم جوزاي 1300 شمسي ساعت 8 صبح به اتّفاق «ايپكيان» ارمني، رييس بلديه كه از دوستان صميمي او بود و «ماژور مسعودخان كيهان» وزير مشاور و وزير جنگ سابق و «كلنل كاظمخان سيّاح» حاكم نظامي تهران و رييس اركان حرب و «كلنل اسمايس» با عدهاي محافظ قزاق، به سوي قزوين حركت كردند تا از طريق بغداد به اروپا بروند.
مبلغ بيست و پنجهزار تومان از صندوق شهرداري در اختيار «سيّد ضياءالدّين» قرار گرفت و او از راه بندر محمره (خرمشهر) با كشتي به بصره رفت و از آنجا عازم اروپا گرديد.
سيد ضياء خود ميگويد: روزي كه ميخواستم تهران را ترك كنم به خطّ خودم نوشتم كه سرانه مملكت 25 هزار تومان به «سيّد ضياءالدّين» پاداش بدهد. من اين پول را برداشتم و گفتم: اگر خواستند آن را پس بگيرند، از محلّ درآمد و فروش مطبعهاي كه در تهران داشتم، دريافت كنند. امّا اين پول را پس نگرفتند.....
سپس ميگويد: «وقتي به اروپا رسيدم يكسره رفتم برلن، چند ماهي مثل آدمهاي گيج بودم. بعد تصميم گرفتم كاري بكنم..... من شور و هيجان سياسي خود را از دست داده بودم..... اين بود كه شدم فرشفروش دورهگرد ..... از مال دنيا چند قاليچه داشتم يكي دو تا از آنها را به شيوه تركمنهايي كه قاليچه به شهر ميآورند، انداختم روي دوشم و افتادم توي خيابانها به فرشفروشي، مردم جمع ميشدند و من قاليچه را پهن ميكردم و برايشان ميگفتم كه چه نقش و قيمتي دارد و ميفروختم.
گفتار «سيّد ضياءالدّين» از سر راستي و صداقت نيست. چرا كه معلوم نيست بيست و پنجهزار توماني را كه از بيتالمال ملّت برداشت كرده بود و در آن زمان اين مبلغ پول كلاني بود كه خانوادهاي ميتوانست از محلّ درآمد آن پول هنگفت حتّي در اروپا زندگي راحتي داشته باشد، چطور در عرض مدّت كوتاهي «سيّد ضياءالدّين» را به افلاس كشانده است. مگر اينكه فرض كنيم كه او چنان در عيش و نوش مدام و زندگي اشرافي در اروپا غرق شده بود كه با پول تودههاي فقير ايران كه در آتش فقر و فاقه ميسوختند شيطانصفتانه اسراف و تبذير مينمود.
«سيّد محمّدعلي جمالزاده» نيز ميگويد: «يكي از روزها كه از مصاحبت «سيّد» برخوردار بودم و معلوم شد كه قوطي سيگار طلا كه از بقاياي مال دنيا هنوز به فروش نرفته بوده است به شخصي ايراني به نام «مديرالصنايع» از مريدان ديرينه او كه براي ديدارش به سويس آمده بود سپرده است كه در مراجعت به تهران به فروش برساند و پولش را برايش حواله نمايد ولي خبري نرسيّده بود و «سيّد» ظاهرآ در مضيقه بود. در موقع يكي از مسافرتهايم از ژنو به تهران از من خواست كه در تهران به ملاقات «مديرالصنايع» بروم و بپرسم كه آيا قوطي را فروخته است يا نه و اگر فروخته است چرا پولش را به سويس نفرستاده است. در تهران در بازار به مغازه اين مرد رفتم. لوحه بزرگي در بالاي مغازه آويخته شده بود. با اين عنوان « مغازه جواهرفروشي مديرالصنايع» ديدم چند تن صاحبمنصب با لباس نظامي در پشت بساط نشستهاند ولي از صاحب مغازه نشاني در ميان نيست. معلوم شد كه صاحب مغازه جواهرات، حيات را به خالق حيات و ممات تحويل داده و قيمت را با خود در گوشه كفن و قوطي تابوت همراه به عالم آخرت برده است.
بر من در مدّت چند سالي كه با «سيّد» در آلمان و سويس رفت و آمد داشتم، بهطور حتم و يقين معلوم گرديد كه «سيّد» مدام از لحاظ معاش و مخارج چشم به راه است كه برادرش «آقاجمال» از بابت عايدات مطبعه روشنايي در تهران، مخارج او را برساند و چهبسا نميرسيد... روزي دوستانه به ايشان گفتم: شما با بيست و پنجهزار تومان كه مبلغ خوبي بود از تهران بيرون آمديد. چرا بايست همينكه پايتان به خاك سويس رسيد در هتلي مانند «مونترو پالاس» كه براي پادشاهان و امرا و ميليونرها ساخته شده است منزل كنيد تا چنان مبلغي به زودي دود شود و به هوا برود و دست خالي بمانيد. گفت: من يقين داشتم كه طولي نخواهد كشيد كه دولت و ملّت ايران از نو مرا به ايران دعوت خواهند كرد تا باز مرا متصدي رياست دولت نمايند. مدتي در انتظار چنين روزي بودم تا آنكه سرانجام و رفته رفته دست و پنجه روزگار فكر او را از سلسله اين پندارها خلاصي بخشيد... به چشم خود روزي او را در خياباني از خيابانهاي شهر ژنو ديدم كه چند قاليچه بر روي دوش داشت و به مغازههاي فرشفروشي ميرفت تا بلكه جنس خود را بفروشد.
مايل بود كه با اجازه مقامات مربوطه دولت سويس، مغازهاي براي فرشفروشي و معاملات تجارتي داشته باشد و براي تحصيل چنين اجازهاي شرحي به «رضاشاه» نوشت و از طرف «رضاشاه» به آقاي «سرهنگ اسماعيلخان شفايي» رييس كميته نظامي ايران در برن (پايتخت سويس) تلگراف رسيد كه در حصول متصوّر «سيّد» هرگونه مساعدتي را البته مبذول دارند ولي به جايي نرسيد و «سيّد» هرگز داراي مغازه و تجارتخانهاي نگرديد.
«سيّد ضياءالدّين» در سويس در شهر زيباي «مونترو» در كنار درياچه لمان (در نود كيلومتري شمال شرقي ژنو) در هتل مجلّل و با شكوه «مونتروپالاس» با همسر ايراني بسيار كدبانو و محترم خود «عفتخانم» و «كاظمخان سيّاح» و همسرش (از اهالي قفقاز) و برادر «كاظمخان» و عيالش (دختر حاجيخان خيّاط) از مشروطهطلبان پر و پا قرص منزل كرده بودند.
«سيّد ضياءالدّين» مدّت شانزده سال يعني تا اوايل جنگ جهاني دوّم در اروپا ميزيست و سپس به اشاره دولت انگلستان در پوشش دعوت «حاج امينالحسيني» مفتي اعظم فلسطين عازم آن سرزمين گرديد و مدّت شش سال در آنجا اقامت گزيد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سيّد ضياءالدّين طباطبايي. ماهنامه جنگ، چاپ لوسآنجلس، ارديبهشت و خرداد 1370، به نقل از روزنامه كيهان.
2. سيّد محمّدعلي جمالزاده. تقريرات سيّد ضياء و «كتاب سياه او»، مجله آينده، جلد ششم، سال ششم آذر ـ اسفند 1359 شمسي، شمارههاي 9-12، صفحات 741-742 .