موسسه تبيان - ايران شناسي
دوش با من گفت پنهان كارداني تيزهوش
وز شما پنهان نشايد كرد سر مي فروش
گفت آسان گير بر خود كارها كز روي طبع
سخت ميگردد جهان بر مردمان سختكوش
وان گهم درداد جامي كز فروغش بر فلك
زهره در رقص آمد و بربط زنان ميگفت نوش
با دل خونين لب خندان بياور همچو جام
ني گرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
گوش كن پند اي پسر وز بهر دنيا غم مخور
گفتمت چون در حديثي گر تواني داشت هوش
در حريم عشق نتوان زد دم از گفت و شنيد
زان كه آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش
بر بساط نكته دانان خودفروشي شرط نيست
يا سخن دانسته گو اي مرد عاقل يا خموش
ساقيا مي ده كه رنديهاي حافظ فهم كرد
آصف صاحب قران جرم بخش عيب پوش